سرخوشم یا خودم را به سرخوشی می زنم نمی دانم چه شده است؟
برخلاف همه که می گویند چه زود گذشت
انگار همین دیروز بود برای من چه سخت است سخت است که نگویم…
سرخوشم یا خودم را به سرخوشی می زنم نمی دانم چه شده است؟
برخلاف همه که می گویند چه زود گذشت
انگار همین دیروز بود برای من چه سخت است سخت است که نگویم…
از تو که صحبت به میان می آید آسیب پذیر می شوم
چطور ممکن است این انصاف نیست
که تا بودی ترس نرسیدن به تو شکنجه ام می داد
حال که نیستی جای…
گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است، و یکدست، و باز.
شمعدانی ها و صدادارترین شاخه ی فصل، ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان، در فانوس به دست و در…
باز ای باران ببار بر تمام لحظه های بی بهار بر تمام لحظه های خشک خشک بر تمام لحظه های بی قرارباز ای باران ببار بر تمام پیکرم موی سرم بر تمام شعر های دفترم…
عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم لحظات از آن…
سخــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم که دیــدم مترسکـــــ بـه کــلاغ می گویــد: هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن فقـــط تنهــام نــذار!!
به کدامین سپیدی برف زمستان دلم خوش باشد به آواز کلاغ ها و به عروسک های آویزان و لرزان میان چشمک های سرد و ناپاک به این سرما هم اگر دلم خوش باشد به تو…
تعداد صفحات : 2