سرخوشم یا خودم را به سرخوشی می زنم نمی دانم چه شده است؟
برخلاف همه که می گویند چه زود گذشت
انگار همین دیروز بود برای من چه سخت است سخت است که نگویم…
سرخوشم یا خودم را به سرخوشی می زنم نمی دانم چه شده است؟
برخلاف همه که می گویند چه زود گذشت
انگار همین دیروز بود برای من چه سخت است سخت است که نگویم…
از تو که صحبت به میان می آید آسیب پذیر می شوم
چطور ممکن است این انصاف نیست
که تا بودی ترس نرسیدن به تو شکنجه ام می داد
حال که نیستی جای…
گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است، و یکدست، و باز.
شمعدانی ها و صدادارترین شاخه ی فصل، ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان، در فانوس به دست و در…
باز ای باران ببار بر تمام لحظه های بی بهار بر تمام لحظه های خشک خشک بر تمام لحظه های بی قرارباز ای باران ببار بر تمام پیکرم موی سرم بر تمام شعر های دفترم…